تو این چند روزه من پر شدم از نصایح و پندهایی که باید انتقال بدم درحالیکه هیچوقت انتقال دهنده ی خوبی نبودم

فکر کنم با این دفعه چهارمین باریه که اومدم حرف بزنم ولی نشد پیش نویس های زیادی رو تلنبار کردم ،فقط مینویسم ولی دقیقا نمیدونم چیه که داره از ذهنم میریزه بیرون و هرجایی گیر بیارم پیاده اش میکنم ،یادداشت گوشی ،پیش نویس وبلاگ،کاغذ الگو ، برگه های A4 ، محل های خاک برداری

و خودمم موندم الان دقیقا از خودم چی میخوام . دورمو پر کردم از گزینه هایی که دوس دارم سمتشون برم ولی حوصله اشونو ندارم . نقاشی های که دوس دارم بکشم ،سریال هایی که فقط حافظه گوشیمو پرکردن ، آهنگ هایی که دوس دارم بهشون گوش بدم،خوندن کتاب هایی که بالای سرمن و برای گرفتنشون فقط باید دست دراز کنم، دوخت شلوارمو پیش بگیرم یا یه دامن تابستونه بیرونی خوشگل برای خودم بدوزم.همه ی این گزینه ها وجود داره ولی من فقط روی تختم دراز کشیدم و به سقف زل زدم و بعد جمله ای گیر میارم برای حال الانم و مینویسم.

وقتی به این زمان فکر میکنم فقط ضعف هامو می بینم و خودمو باهاشون درگیر میکنم ولی مشکل اینجاست که در برابرشون کم میارم ، مشکل اینجاست که فکر میکنم میتونم ادامه بدم ،فراموش کنم ،پاکشون کنم ولی نمیشه 

انگار تازه به خودم اومدم تا اون دیوار تو ذهنمواز گوشه ای ترین قسمتش خراب کنم .همون دیواری که روش نوشته: اتفاق شش سال پیش منو قربانی کرد و یه سال ادامه پیدا کرد باعث شد سه سال تنهایی رو تجربه کنم و بعد به احمقانه ترین حالت ممکن ازدواج کنم

مرداد ماه، برام ماه بدیه چه شش سال پیش چه یه سال پیش چه الان که شش سال از اون موضوع گذشته . 

و من قربانی نیستم احمق ترین آدمیم که میشناسم کسی که نمیتونه فراموش کنه و کنار بیاد.



دیگه دوست ندارم ،دیوانه وار عاشقتم...

تفکر همگرا یا تفکر واگرا

من قربانی نیستم ،من احمقم.....

سال ,ولی ,کنم ,پیش ,هایی ,فقط ,هایی که ,شش سال ,که دوس ,دوس دارم ,سال پیش

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آکادمی مدیریت دانستنی های دارویی قران گشادالملوک تارنوشت مهدویت shop14001 به همراه کسب و کار شما خرید سرور مجازی ایران تهیه و توزیع زیتون بکر و فراورده های زیتون رودبار webdesignstudiopro